بهترین دوستان من{19}
تهیونگ:پس بهم قول میدی هر اتفاقی افتاد بهم بگی؟
رائون:قول میدم
تهیونگ لبخندی میزنه و رائونو بغل میکنه.
تهیونگ:تو همیشه و در هر لحظهای کنارم بودی و حالا نوبت منه که کنارت باشم و ازت محافظت کنم.
تهیونگ همونطور که رائونو بغل کرده موهاشو میبوسه.
تهیونگ:و البته من بجای پدرت کنارتم و دوست دارم خب؟
رائون:اوهوم
پرش زمانی۲روز بعد
روز قبل پدر رائون بهش زنگ زده بود که بهش بگه قراره امروز با هیونجین(همونی که قراره باهاش ازدواج کنه) برن بیرون و لباس عروس بخرن ورائون از اون روز خودشو تو اتاقش حبس کرده و غذا نمیخوره.
زمان حال
تهیونگ با سینی غذا جلوی در اتاق رائون وایستاده.
تهیونگ:رائون یا این در لعنتی رو باز میکنی یا...هوفففف(عصبی)
تهیونگ:بیا بیرون دیگه بچه
رائون از پشت در:نموخوام
تهیونگ:تو از گشنگی بمیریام بابات با جنازهت عروسیتو برگزار میکنه گلم
رائون:قول میدم
تهیونگ لبخندی میزنه و رائونو بغل میکنه.
تهیونگ:تو همیشه و در هر لحظهای کنارم بودی و حالا نوبت منه که کنارت باشم و ازت محافظت کنم.
تهیونگ همونطور که رائونو بغل کرده موهاشو میبوسه.
تهیونگ:و البته من بجای پدرت کنارتم و دوست دارم خب؟
رائون:اوهوم
پرش زمانی۲روز بعد
روز قبل پدر رائون بهش زنگ زده بود که بهش بگه قراره امروز با هیونجین(همونی که قراره باهاش ازدواج کنه) برن بیرون و لباس عروس بخرن ورائون از اون روز خودشو تو اتاقش حبس کرده و غذا نمیخوره.
زمان حال
تهیونگ با سینی غذا جلوی در اتاق رائون وایستاده.
تهیونگ:رائون یا این در لعنتی رو باز میکنی یا...هوفففف(عصبی)
تهیونگ:بیا بیرون دیگه بچه
رائون از پشت در:نموخوام
تهیونگ:تو از گشنگی بمیریام بابات با جنازهت عروسیتو برگزار میکنه گلم
۴.۰k
۲۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.